بازی marta is dead ، مارتا مرده است تجربه عجیبی خسته کننده است. تا جایی جالب است که خودم را کاملاً غرق در محیط آن دوره میدانستم، اغلب بهطور شگفتانگیزی زیباست، و پیشفرض آن بهقدری منحصربهفرد است که اگر این بازی بهتر بود، ممکن بود جایی برای خودش در ژانر ترسناک تثبیت کند. که از بین بازی ها متمایز است هر چند بخش های دیگر تجربه چندان چشمگیر نیستند. در واقع انجام بازی به دلیل حرکات بیهدف تا حد زیادی کسلکننده، اغلب از سرگرمی دور است . افزایش تدریجی تنش همیشه نشانه وحشت روانشناختی خوب بوده است، اما مارتا مرده است این موضوع را کمی زیادهروی میکند، تا جایی که بخش اعظم تجربه احساس حال تلاطم و پیچخوردگی است.
بازی در یک حومه آفتابی ایتالیا در سال 1944 اتفاق میافتد که به لطف ابرهای جنگ جهانی دوم که سایه عمیقی بر همه چیز انداخته، چندان آفتابی نیست. قهرمان داستان، جولیا، دختر یک ژنرال آلمانی است و در لحظات ابتدایی بازی، جسد مرده و غرق شده خواهر دوقلوی ناشنوای خود مارتا را در دریاچه ای که گفته می شود توسط روحی به نام بانوی سفید تسخیر شده است، می بیند.
این یک فرض نسبتا منحصر به فرد و جالب است، و بازی به روش های جالبی به آن می پردازد، به خصوص که شما بیشتر و بیشتر در مورد رابطه سخت جولیا با مادرش می آموزید. همانطور که روان او در طول تجربه باز می شود، او تبدیل به یک راوی غیرقابل اعتماد می شود و تلاش برای کنار هم قرار دادن آنچه دقیقاً در دریاچه اتفاق افتاده است، با پیشرفت داستان پیچیده تر می شود. درون و بیرون این معمای قتل روانشناختی، که رگههایی از وحشت فراطبیعی را به خوبی در خود دارد، داستان خود جنگ است که فتنههای خاص خود را به همراه دارد و به شیوههای جالبی به روایت اصلی داستان گره میخورد یا حداقل در ابتدا اینطور است.
مشکل Martha is Dead این است که می تواند سرعن کم بازی باشد ، که بسیاری از آن به نحوه اجرای بازی برمی گردد. بیشتر شبیهساز پیادهروی است تا یک بازی ترسناک، اکثریت قریب به اتفاق Martha Dead وظایف بازیکنان را با راه رفتن از مکانی به مکان دیگر و کلیک کردن روی عکسهای اشیا یا بررسی چیزهای خاص انجام میدهد، و در حالی که خود عکاسی به طرز چشمگیری شکل میگیرد از دستکاری دیافراگم. ، فوکوس و کادربندی عکسهای شما تا تعویض لنزهای مختلف برای گرفتن عکسهای خاص در موقعیتهای مختلف هر چیز دیگری بیش از حد ابتدایی به نظر میرسد و به همین ترتیب، پیش پا افتاده است. بخشهای قابل توجهی از بازی بیحادثه به نظر میرسند .
سرعت راه رفتن خیلی آهسته است، و سرعت دویدن کمی بیشتر است، که با این واقعیت که در این بازی زیاد راه میروید و اغلب در مسافتهایی که ممکن است زیاد باشد خیلی خوب نمیشود. بازی در ویلای حومه شهر Guilia و جنگل های اطراف آن می گذرد اما به دلیل سرعت آهسته ای که در آن حرکت می کنید احساس خستگی می کنید. میتوانید قفل دوچرخهسواری را برای برخی از سفرهای طولانیتر باز کنید، اما بهطور شگفتانگیزی، سرعت حرکت نیز تغییر زیادی نسبت به سرعت شما ایجاد نمیکند، در حالی که در واقع کنترل دوچرخه همیشه بههیچوجه سخت و عجیب به نظر میرسد.
جنبههای دیگر Martha گیمپلی مرگ است که این تجربه را نیز از بین میبرد. با توجه به ماهیت کند و پرشتاب آن، بسیاری از بازیها شما را میبینند که در محیطها رد میشوید و با اشیاء بسیار خاص تعامل میکنید، اما به اندازه کافی ناامیدکننده، نگاه کردن به شی مورد نظر و برجسته کردن آن بهعنوان چیزی که میخواهید با آن تعامل داشته باشید، اغلب ممکن است نادرست به نظر برسد. بنابراین اغلب متوجه میشوید که تنظیمات میکروسکوپی را در وضعیت ایستادن و زاویه نگاه کردن به چیزی انجام میدهید تا بازی متوجه شود که این همان چیزی است که میخواهید بردارید یا بررسی کنید.
برخی از بخشهای گیمپلی دیگر نیز در اجرا دچار مشکل میشوند، مانند بخشی که پیامهای کدگذاری شدهای را از طریق تلگرام ارسال میکنید، که باید در واقع همه آن را با استفاده از کد مورس وارد کنید. این روی کاغذ جالب به نظر می رسد، اما در عمل، به طرز نامناسبی اجرا می شود و بیهوده طول می کشد. در همین حال، بازی اغلب توسط بخش هایی تقسیم می شود که شما را در جنگل می دوید و می دوید.
آیا شما این متن را پسندیدید ؟ جهت ثبت ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید .
جهت ثبت نظر ابتدا در سیستم ثبت نام کنید.